۱۳۸۸ خرداد ۱۰, یکشنبه


دوست ندارم
سایه ی عشق سیاهت مونده تو قاب خیالم
همه ی قصه همینه ، من دیگه دوست ندارم
توی روزای پر از عشق، همیشه بودم کنارت
اما در اوج نیازم ، تو نبودی به کنارم
همه آرزوم تو بودی ، همه رویا و امیدم
ولی تو منو نخواستی ، شدی رویای محالم
آخه من چیزی نخواستم که منو تنها گذاشتی
من فقط تورو می خواستم، کاشکی می دادی مجالم
توی روزای طلایی تو بهم امید می دادی
به من خسته می گفتی: "دیگه تنهات نمی ذارم"
زندگیم سرد بود و ابری، تو برام خورشیدی بودی
اما رفتی پشت ابرا ، خواستی تا ابد ببارم
قلبمو از ریشه کندی، پشت پا زدی به عشقم
کاری کردی که تو قلبم ، گلای کینه بکارم
یادته خندیدی گفتی: "دل بده به یکی دیگه"
دل که از عشق تو مرده ، دیگه من دلی ندارم!
تو به من یه درسی دادی که فراموشم نمیشه
فهمیدم دل که شد عاشق ، باید از سینه درآرم
می خواستی منو برونی اما عاشقت بمونم
اما اشتباه می کردی ، چون که من ازت بیزارم
سایه ی عشق سیاهت مونده تو قاب خیالم
همه ی قصه همینه ، من دیگه دوست ندارم

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر